شماره ٣٠٠: کوه را پاى ادب در دامن تمکين ازوست

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
کوه را پاى ادب در دامن تمکين ازوست
پله ناز بتان سنگدل سنگين ازوست
گر چه شکر خنده اش در پرده شرم و حياست
در دل درياى تلخ آب گهر شيرين ازوست
با دل مجروح ما حاشا که کوتاهى کند
آن که خون در ناف آهوى ختا مشکين ازوست
تا چه خواهد کرد يارب با دل بى تاب ما
برق جولانى که کوه طور بى تمکين ازوست
نيست غافل آفتاب از حال دورافتادگان
ذره را شمع تجلى بر سر بالين ازوست
دامن پاکى که خونم را نمى گيرد به خود
دستها چون پنجه مرجان به خون رنگين ازوست
در حريمش دولت بيدار، خواب آلوده اى است
آن که خواب غفلت ما اين چنين سنگين ازوست
آن که مى دارد زبان گندمين از ما دريغ
تخم انجم، خرمن مه، خوشه پروين ازوست
آتشين رويى که شمع محفل ما گشته است
خار مژگان مهر عالمتاب را زرين ازوست
نيست صائب غير کوه غم، که بادا پايدار
آن که گاهى اين دل بى تاب را تسکين ازوست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید