شماره ٢٩٥: آفتاب آتشين رخسار، داغ حسن اوست

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
آفتاب آتشين رخسار، داغ حسن اوست
شمع يک پروانه پاى چراغ حسن اوست
داروى بيهوشى ارباب بينش گشته است
گر چه خط عنبرين درد اياغ حسن اوست
گر چه از خط آفتابش روى در زردى گذاشت
همچنان ناز بهاران در دماغ حسن اوست
هيچ پروايى ندارد از نسيم آه سرد
روغن خورشيد گويا در چراغ حسن اوست
آن که مژگانش ترازو مى شد از دل خلق را
اين زمان خار سر ديوار باغ حسن اوست
همچو صائب بلبلى کز نغمه اش خون مى چکد
روزگارى شد که در بيرون باغ حسن اوست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید