شماره ٢٦٤: جان نثار يار کردن خاک را زر کردن است

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
جان نثار يار کردن خاک را زر کردن است
قطره ناچيز را درياى گوهر کردن است
خوابگاه مرگ را هموار بر خود ساختن
در زمان زندگى از خاک بستر کردن است
در جهان آب و گل رنگ اقامت ريختن
در گذار سيل بى زنهار لنگر کردن است
همچو ماهى فلس کردن جمع در بحر وجود
در هلاک خويشتن انشاى محضر کردن است
کعبه را بتخانه کردن پيش ما آزادگان
از تمناخانه دل را مصور کردن است
عقل را با عشق عالمسوز گرديدن طرف
موم را سر پنجه با خورشيد انور کردن است
خاکسارى را بدل با سرفرازى ساختن
پشت بر محراب طاعت بهر منبر کردن است
عافيت کردن طلب در عالم پرشور و شر
جستجوى سايه در صحراى محشر کردن است
زهد را بر وسعت مشرب نمودن اختيار
بهر شير دايه ترک شير مادر کردن است
همچو بيدردان ز خون دل به مى قانع شدن
با کف بى مغز صلح از بحر گوهر کردن است
هست در روى زمين هر دانه اى را حاصلى
حاصل کوچکدلى دلها مسخر کردن است
عرض مطلب پيش خوى آتشين گلرخان
عودهاى خام را در کار مجمر کردن است
تنگ خلقى بر خود و بر خلق سازد کار تنگ
خلق خوش خود را و عالم را معطر کردن است
نيک بختان نيستند ايمن ز چشم شور چرخ
شوربختى ها نمک در چشم اختر کردن است
خرد مشمر جرم را کز زخم نيش پشگان
کار فيل کوه پيکر خاک بر سر کردن است
از زمين گيرى برآرد ترک دنيا روح را
سکه رايج در جهان از پشت بر زر کردن است
با نگاه خشک قانع زان بهشتى رو شدن
صبر بر لب تشنگى با آب کوثر کردن است
جوهر چين جبهه وا کرده را در کار نيست
صفحه آيينه مستغنى ز مسطر کردن است
بر مآل کار خود چون مى لرزد دلم
گر چه کار بحر رحمت موم عنبر کردن است
گلرخان را جلوه در آيينه کردن بى حجاب
شمع روشن بر سر خاک سکندر کردن است
مهر خاموشى زدن بر لب درين وحشت سرا
کام تلخ خويش صائب تنگ شکر کردن است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید