شماره ٢٠٣: مهر لب غماز را دامان پاک من بس است

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
مهر لب غماز را دامان پاک من بس است
پرده پوش ماه کنعان چاک پيراهن بس است
خار ديوارم، وبال دامن گل نيستم
رزق من نظاره خشکى ازين گلشن بس است
چون زليخا نيست چشم من به تشريف وصال
جامه پوشيده من، بوى پيراهن بس است
کرده ام طى رشته طول امل را چون گره
آب باريکى مرا در جوى چون سوزن بس است
گر نسازى تر دماغم را به پيغام وصال
نامه خشکى براى آب روى من بس است
حسن عالمسوز چون اخگر ز خود دارد سپند
نيل چشم زخم من خاکستر گلخن بس است
گر سلاحى نيست در ظاهر مرا چون بيدلان
سخت جانى ها مرا زير قبا جوشن بس است
از قفس گر بر نيارد عشق سنگين دل مرا
خارخار دل، گل جيب و کنار من بس است
من گرفتم خانه خالى کردم از بيگانگان
باعث تشويش خاطر، ديده روزن بس است
کهرباى قانع ما را نظر بر دانه نيست
چشم ما را برگ کاهى صائب از خرمن بس است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید