شماره ١٩٩: چار ديوار قفس عشرت سراى ما بس است

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
چار ديوار قفس عشرت سراى ما بس است
شهربند دام باغ دلگشاى ما بس است
خرقه بر بالاى ارباب تجرد پينه است
پهلوى لاغر به جاى بورياى ما بس است
بى نيازانيم، ما را ناز بالش گو مباش
غنچه خسبانيم، زانو متکاى ما بس است
سير چشمانيم، ما را بر زر گل چشم نيست
برگ سبزى از گلستان خونبهاى ما بس است
چشم چون شبنم نمى دوزيم بر رخسار گل
غنچه منقار باغ دلگشاى ما بس است
ما حريف چشم شور آب زمزم نيستيم
طاق ابروى تو محراب دعاى ما بس است
اين سگانى را که سير آسمان رو داده است
استخوان را گر نگيرند از هماى ما بس است
اصفهان گو پشت چشم از سرمه پر نازک مکن
خاک دامنگير غربت توتياى ما بس است
بر لب خاموش ما قفل ادب تا کى زدن؟
تنگ گيرى بر گلوى سرمه ساى ما بس است
خوش نشين چهره گل همچو شبنم نيستيم
گر دهى در رخنه ديوار جاى ما بس است
بر در بيگانگى گر مردم عالم زنند
معنى بيگانه صائب آشناى ما بس است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید