شماره ١٧١: در شب مهتاب مى را آب و تاب ديگرست

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
در شب مهتاب مى را آب و تاب ديگرست
باده و مهتاب با هم همچو شير و شکرست
چون به شيرينى نگردد باده هاى تلخ صرف؟
کز فروغ ماه، شکر در دهان ساغرست
مطرب و مى چون به دست افتاد، شاهد گو مباش
کز فروغ مه، زمين و آسمان سيمين برست
گر چه زور باده مى آرد به جولان شيشه را
پرتو مهتاب اين طاوس را بال و پرست
باده روشن گهر را نسبتى با ماه نيست
نيست مهتاب با مى همچو کف با گوهرست
آسياى جام را آب از مى روشن بود
موجه صهبا پريزاد قدح را شهپرست
از مى لعلي، چراغ جام روشن مى شود
چربى پهلوى ماه از آفتاب انورست
از طراوت مى چکد هر چند آب از ماهتاب
از بياض گردن مينا ز شادابي، ترست
از طلوع ماه، عالم گر چه روشن مى شود
آفتاب نشأه مى را طلوع ديگرست
فارغند از مهر تابان، تيره روزان خمار
مى پرستان را دهان شيشه مى خاورست
چون کف درياى رحمت، پرتو مهتاب را
شاهدان سيمبر، پوشيده زير چادرست
در بلورين جام، مى جولان ديگر مى کند
در شب مهتاب، مى را آب و تاب ديگرست
نور مهتاب پريشان در بساط باغ ها
آهوى مشکين شب را نافه هاى اذفرست
مى گشايد عقده سر در گم افلاک را
ميکشان را چون سبو دستى که در زير سرست
يوسف سيمين بدن در نيل عريان گشته است؟
يا مه تابان نمايان بر سپهر اخضرست
اين که صائب در کهنسالى جوانى مى کند
از نسيم التفات شاه والا گوهرست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید