شماره ١٦٢: من به دوزخ مى روم، زاهد اگر در جنت است

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
من به دوزخ مى روم، زاهد اگر در جنت است
دوزخ ارباب معنى صحبت بى نسبت است
عارفان را در لباس فقر بودن آفت است
هم لباس خلق گشتن پرده دار شهرت است
دست شستن نيست چندان کارى از موج سراب
دامن افشاندن به دنيا از قصور همت است
عالم روشن به چشمش زود مى گردد سياه
هر که چون پروانه بى درد، عاشق صحبت است
موشکافان از پريشانى نمى تابند روى
طره آشفتگى شيرازه جمعيت است
بهر نخجيرى است هر دامى درين نخجيرگاه
حلقه دام چشم از بهر شکار عبرت است
صحبت عاشق گران بر خاطر معشوق نيست
طوق قمرى سرو بستان را کمند وحدت است
حسن و عشق از يک گريبان سر برون آورده اند
اين شرر در سنگ با پروانه گرم صحبت است
عشق هر کس را که خواهد مى کند زير و زبر
پشت و روى جنس ديدن بر خريدن حجت است
از نسيم شکوه گرد کلفت از دل مى رود
شکوه چون در دل گره گرديد، تخم کلفت است
مى برد فيض جواهر سرمه از گرد ملال
هر که چون آيينه صائب در مقام حيرت است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید