شماره ١٤١: تا به کى در پرده باشد نيک و بد، ساغر کجاست؟

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
تا به کى در پرده باشد نيک و بد، ساغر کجاست؟
دل ز دعوى شد سياه آيينه محشر کجاست؟
در تن روشن ضميران جان نمى گيرد قرار
آب را آسودگى در ديده گوهر کجاست؟
هست بيرون از دو عالم، سير سرگردان عشق
اين سر شوريده را پرواى بال و پر کجاست؟
سوخت خورشيد درخشان پرده هاى صبح را
حسن عالمسوز را آرام در چادر کجاست؟
سينه روشندلان را نيست راز سر به مهر
نامه پيچيده در هنگامه محشر کجاست؟
دام راه خضر نتواند شدن موج سراب
تشنه ديدار را انديشه کوثر کجاست؟
نيست ممکن آرزوها را نسوزد سوز عشق
عودهاى خام را آزادى از مجمر کجاست؟
سير و دور آسمان ها منتهى گردد به عشق
غير دريا، سيل را سر منزل ديگر کجاست؟
نيست غافل آفتاب از لعل در آغوش سنگ
عشق مى داند دل بيمار را بستر کجاست
خط بر آن لب فارغ است از ياد ما لب تشنگان
خضر را در آب حيوان فکر اسکندر کجاست؟
آفتاب از ذره فيض خود نمى دارد دريغ
ورنه اين شوريده مغزان را سر افسر کجاست؟
در حضور حسن، خوددارى نمى آيد ز عشق
شمع چون روشن شود پرواى بال و پر کجاست؟
برق عالمسوز خشک و تر نمى داند که چيست
عشق را پرواى صيد فربه و لاغر کجاست؟
رهروان عشق را از رهبر و منزل مپرس
ره کجا، منزل کجا، رهرو کجا، رهبر کجاست؟
منت صندل مرا صائب ز سر بيزار کرد
سايه بى منت درد گران لنگر کجاست؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید