شماره ١٣٩: چرخ ماند از گردش اما اضطراب دل بجاست

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
چرخ ماند از گردش اما اضطراب دل بجاست
تيغ شد کند و سماع طاير بسمل بجاست
عشق بى تاب است تا دوران خط آخر شدن
چشم مجنون مى پرد تا گردى از محمل بجاست
تيغ خونريزست تا يک کشتنى در عرصه هست
حسن مغرورست تا يک عاشق بيدل بجاست
شش جهت از کعبه دل در کمند اندازيند
گر به هر جانب شود آن شاخ گل مايل بجاست
نيم جانى داده اند و يک جهان دل برده اند
روز محشر با شهيدان دعوى قاتل بجاست
هيچ کافر را مبادا خودپرستى سد راه!
آسمان شد با زمين هموار و اين حايل بجاست
دل چو از جا رفت، عالم مى شود زير و زبر
نيست بى پرگار دور آسمان تا دل بجاست
نور و ظلمت با جهان آب و گل آميخته است
تا زمين و آسمان باشد حق و باطل بجاست
تا نگرديده است عادت، نشأه مى بخشد شراب
گر به اميد جنون از نو شوم عاقل بجاست
تا شکارى هست، در پرواز باشد چشم دام
نيست زلف يار را آرام تا يک دل بجاست
زشت صائب زير گل خواهد نهان آيينه را
خصمى گردون دون با مردم قابل بجاست
اين جواب حضرت ميرزا سعيد ما که گفت
اين گره از رشته ما وا شد و مشکل بجاست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید