شماره ١٣٨: در غبار خط صفاى آن پرى طلعت بجاست

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
در غبار خط صفاى آن پرى طلعت بجاست
گر چه شد درد اين شراب صاف، کيفيت بجاست
رفتن فصل بهار، از خواب سنگينى نبرد
طى شد ايام جوانى و همان غفلت بجاست
توبه خواهش به سايل مى دهد از روى تلخ
خواجه ممسک کند گر دعوى همت بجاست؟
بحر نتواند فرو بردن کف بى مغز را
غرقه شد در آب يونان و همان حکمت بجاست
در چنين عهدى که مردم خون هم را مى خورند
مى کشد هر کس که پا در دامن عزلت بجاست
داد جا در دست چون خاتم سليمان مور را
عزت افتادگان از صاحب دولت بجاست
مى فشاند گوهر و آب از خجالت مى شود
گر کند ابر بهاران دعوى همت بجاست
صائب از مينا به کنه باده مستان مى رسند
اهل معنى را نظر بر عالم صورت بجاست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید