شماره ١٢٨: آن که رنگ خط به رخسارش ز مشک ناب ريخت

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
آن که رنگ خط به رخسارش ز مشک ناب ريخت
خار در پيراهن خورشيد عالمتاب ريخت
چون شفق رنگين ز روى خاک مى خيزد غبار
غمزه او بس که خون خلق را چون آب ريخت
مى توان صد نامه انشا کرد از راه نگاه
شبنم بى درد اگر در گوش گل سيماب ريخت
تا چه خونها در دل مردم به بيدارى کند
چشم مخمورى که خون عالمى در خواب ريخت
ننگ هستى از سرم تيغ شهادت برگرفت
پيش دريا گرد راه از خويشتن سيلاب ريخت
دانه تسبيح شد از سردى زهاد خشک
شمع عالمسوز هر اشکى که در محراب ريخت
ترک جود اضطرارى کن کز اهل جود نيست
هر که در کام نهنگ از بيم جان اسباب ريخت
اين جواب آن غزل صائب که مى گويد اسير
همچو گرد سرمه از چشم غزالان خواب ريخت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید