شماره ١٢٧: دست و پا بسيار زد تا عشق ما را پاک سوخت

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
دست و پا بسيار زد تا عشق ما را پاک سوخت
شعله خون ها خورد تا اين هيزم نمناک سوخت
بى گناه است آسمان در تيره بختى هاى ما
اختر ما را فروغ شعله ادراک سوخت
موج آب زندگانى مى زند در زير خاک
رشته جانى کزان رخسار آتشناک سوخت
شاهراه دوزخ سوزان، رگ خامى بود
امن شد از سوختن هر کس که اينجا پاک سوخت
بر ضعيفان ظلم کردن، ظلم بر خود کردن است
شعله هم بى بال و پر شد تا خس و خاشاک سوخت
عاشقان پاکدامن پرده دار آفتند
بى سبب پروانه را آن شعله بى باک سوخت
مى پرد چشم حوادث تا پر کاهى به جاست
مى شود امن از پريشانى چو خرمن پاک سوخت
برق آفت، گردن بيهوده اى بر مى کشد
نااميدى تخم اميد مرا در خاک سوخت
سهل مشمر ظل مرا هر چند باشد اندکى
کز شرار شوخ چشمى يک جهان خاشاک سوخت
حسن نتواند رسيدن در سبکسيرى به عشق
تا چراغى سوخت، صد پروانه بى باک سوخت
ديده خورشيد را نتوان به خون آلوده ديد
وقت آن سرخوش که چون شبنم در آن فتراک سوخت
نيست اختر، مى نمايد آنچه صائب بر سپهر
ناله ما داغ ها بر سينه افلاک سوخت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید