شماره ٦٨: سوز عاشق کم نگردد از فرو رفتن در آب

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
سوز عاشق کم نگردد از فرو رفتن در آب
اين شرر چون ديده ماهى بود روشن در آب
نيست اميد رهايى زين سپهر آبگون
حلقه دام است اگر پيدا شود روزن در آب
چون حباب از سر دهد سامان کلاه خويش را
هرکه را باشد هواى محو گرديدن در آب
بر کف دريا بود موج خطر باد مراد
بر سبکباران بود آسان سفر کردن در آب
از شتاب عمر بى شيرازه شد اجزاى جسم
چون تواند جمع کردن خويش را روغن در آب؟
در تجرد رشته وارى بند دست و پا شود
بر شناور کوه آهن مى شود، سوزن در آب
از ملامت مى پرستان ترک مستى کى کنند؟
نيست طوفان ماهيان را مانع از خفتن در آب
تلخى مرگ است شکر، مور شهد افتاده را
نيست ماهى را حياتى بهتر از مردن در آب
کوته انديشى است پيش پاى طوفان همچو موج
هر نفس بر خود بساط تازه اى چيدن در آب
نيست پرواى علايق واصلان عشق را
خار نتواند گرفتن موج را دامن در آب
کى شود با يکدگر مژگان عاشق آشنا؟
نيست نبض موج را امکان آسودن در آب
چهره مه داغدار از منت خورشيد شد
چون صدف از گوهر خود خانه کن روشن در آب
در سر مستى ز لب مهر خموشى برمدار
مى دهد بر باد جان را دم برآوردن در آب
کوشش جان برنيايد با گرانى هاى جسم
آب در آهن گران سيرست، چون آهن در آب
مردى از دريا گليم خود برون آوردن است
ورنه آسان است چون اطفال افتادن در آب
صائب از بار گرانجانى سبک کن خويش را
تا توانى همچو کف سجاده افکندن در آب



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید