شماره ٦٦: گر چه با هر موجه اى دام دگر مى دارد آب

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
گر چه با هر موجه اى دام دگر مى دارد آب
از ته دل وصل دريا در نظر مى دارد آب
زود گردد لطف حق، افتادگان را دستگير
چون به پستى رو گذارد بال و پر مى دارد آب
کشتيش را خشکى دريا نمى بندد به خشک
از قناعت هر که در دل چون گهر مى دارد آب
بى وصول از گرد هستى پاک گشتن مشکل است
تا به دريا بر جبين گرد سفر مى دارد آب
از کمين دشمن هموار، خود را پاس دار
تيغ ها از موج در زير سپر مى دارد آب
نيست عيش خاکساران را به شاهان نسبتى
در سفال تازه رو لطف دگر مى دارد آب
حکم روشن گوهران جارى است بر دل هاى سخت
در رگ سنگ و دل آهن گذر مى دارد آب
سينه صاف مرا هر داغ سودا عينکى است
عالمى از هر حبابى در نظر مى دارد آب
داغدار از رنگ نبود دامن بى رنگيش
گر چه در هر برگ گل، رنگ دگر مى دارد آب
تشنه چشمى لازم حرص خسيس افتاده است
موج اين دريا طمع از نيشتر مى دارد آب
ما به ياد خون دل گاهى شرابى مى خوريم
تشنه تيغ است هر زخمى که برمى دارد آب
سخت رويان را زبان لاف مى باشد دراز
شورش سيلاب در کوه و کمر مى دارد آب
روزى خونين دلان از غيب صائب مى رسد
لعل اگر در سنگ باشد، در جگر مى دارد آب



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید