شماره ١١: ما نبض شناس رگ جانيم جهان را

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
ما نبض شناس رگ جانيم جهان را
آيينه اسرار نهانيم جهان را
پوشيده و پيداست ز ما راز دو عالم
هم آينه، هم آينه دانيم جهان را
هنگام خموشى گره گوهر اسرار
در وقت سخن تيغ زبانيم جهان را
از سينه پر داغ، بهار جگر خاک
از چهره بى رنگ خزانيم جهان را
تازه است جگرها ز شراب کهن ما
پيريم، ولى بخت جوانيم جهان را
در صحبت ما قطره شود گوهر شهوار
از دل صدف پاک دهانيم جهان را
دارند به ديوانه ما چشم، غزالان
سر حلقه صاحب نظرانيم جهان را
از راستى طبع، عصاى فلک پير
از قامت خم گشته کمانيم جهان را
بيهوشى ما برگ نشاط دگران است
از خواب گران، رطل گرانيم جهان را
گوشى نخراشد ز صداى جرس ما
ما قافله ريگ روانيم جهان را
در آينه ماست عيان راز دو عالم
هر چند ز حيرت زدگانيم جهان را
در ظاهر اگر ديده ما پرده خواب است
ما از دل بيدار، شبانيم جهان را
صائب خبرى نيست که در محفل ما نيست
هر چند که از بيخبرانيم جهان را



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید