شماره ٦: از زخم زبان نيست گزير اهل رقم را

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
از زخم زبان نيست گزير اهل رقم را
بى چاک که ديده است گريبان قلم را؟
ناخن ز سبکدستى ما برگ خزان است
چون سکه به زنجير نداريم درم را
عشاق تو بر نقد روان کيسه ندوزند
زر لکه پيسى است کف اهل کرم را
بى نور نگردد دل از آلودگى جسم
از تيرگى جامه چه پرواست حرم را؟
ناامنى صحراى وجودست که هرگز
از خود نکند صبح جدا تيغ دو دم را
روشنگر تقدير به يک روز جلا داد
آيينه زانوى من و ساغر جم را
گرد دهن تنگ تو گردم که نموده است
شيرين به نظرها سفر تلخ عدم را
تا چشم تو آورد به کف ساغر تکليف
مى کرد چراغان سر قنديل حرم را
داغ است همان چاره داغى که کهن شد
هم نقش قدم محو کند نقش قدم را
صائب بکش از چهره معنى ورق لفظ
تا کى ز برون سير کنم باغ ارم را؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید