شماره ٣١٠: دل راز نگه دام هوس بر سر راهست

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
دل راز نگه دام هوس بر سر راهست
در مزرع غم ريشه اين دانه نگاهست
بيدرد نجوشد نفس از سينه عاشق
موجيکه ازين بحر دمد شعله آهست
اين دشت زيارتکده منظره کيست
تا ذره همان ديده اميد براهست
غيراز دل آشفته بعالم نتوان يافت
اين بزم مگر حلقه آنزلف سياهست
از صفحه دل نقش کدورت نتوان شست
گردون بحقيقت گره تار نگاهست
بر اهل هوس ظلم بود باده پرستى
عمريست کلف جوهر آئينه ما هست
تنگ است بارباب نظر وسعت امکان
اين بيخبران را لب ساغر لب چاهست
اين عقل که دارد سر پر نخوت شاهان
شمعيست که افسرده فانوس کلاهست
مشکل که شود وحشى ما رام تعلق
در خانه دل نيز نفس مرده راهست
در کيش حيا پيشگيم شوخى اظهار
هر چند در آئينه خويش است نگاهست
بى عشق محال است بود رونق هستى
بى جلوه خورشيد جهان نامه سياهست
داغم اگر از دود کشد شعله آهى
چشميست که بر روى کسى گرم نگاهست
آئينه ام و طاقت ديدار ندارم
اين باده ندانم چقدر حوصله خواهست
(بيدل) نکند کعبه جان جلوه بچشمت
تا گرد جسد آينه دار سر راهست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید