شماره ٣٠٥: دل بسعى آب گرديدن طرب پيمانه است

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
دل بسعى آب گرديدن طرب پيمانه است
خودگذازى تر دماغيهاى اين ديوانه است
هر کجا نازيست ايجاد نيازى ميکند
خط چراغ حسن را جوش پر پروانه است
نالها در دل گره دارم بناموس وفا
ريشه ام چون موج گوهر در طلسم دانه است
عضو عضوم نشه کيفيت مژگان اوست
دست اگر بر هم فشانم لغزش مستانه است
تا نميرى رمز اين معنى نگردد روشنت
کاشناى زندگى از عافيت بيگانه است
از کج انديشان نشان مردمى جستن خطاست
چشم کى دارد کمان هر چند صاحب خانه است
مگذر يداى ميکشان از فيض تعليم جنون
حلقه زنجير سرمش خط پيمانه است
دست رد پرداز سامان تماشا ميشود
طره تارنگه را موج مژگان شانه است
غفلت من کم نشد از سرگذشت رفتگان
چون ره خوابيده ام آواز پا افسانه است
عالم امکان ندارد از حوادث چاره ئى
در هجوم گرد سيل آبادى ويرانه است
چون حباب آخر نفس آشوب هستى ميشود
خانه ما سيل بنيادش هواى خانه است
ما باول گام از تمهيد وحشت جسته ايم
(بيدل) اينجا چين دامن ابجد طفلانه است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید