شماره ٢٨٩: در سايه ابرو نگهت مست و خرابست

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
در سايه ابرو نگهت مست و خرابست
چون تيغ زسر در گذرد عالم آبست
عاشق بچه اميد زند فال تماشا
در عالم نيرنگ تو تا جلوه نقابست
يک غنچه بيدار ندارد چمن دهر
شاخ گل اين باغ سراسر رگ خوابست
ما غرقه طوفان خياليم وگرنه
اين بحر تنک مايه تر از موج سرابست
يکديده تر بيش نداريم چو شبنم
در قافله ما همه ميناى گلابست
پروانه کامل ادب پاى چراغيم
در کشور ما بال و پر ريخته با بست
فرصت طلبى لازم انجام وفا نيست
تا بسمل ما گرم طپش گشت کبابست
بى مغز بود دانه کشت امل دهر
در رشته موج ار گهرى هست حبابست
عبرتگه امکان نبود جاى اقامت
در ديده نگه را همه دم پا برکابست
در عشق بمعمورى دل غره مباشيد
هر جا قدم سيل رسيده است خرابست
بيدارى بختم زگل آبله پائيست
تا غنچه بود ديده اميد بخوابست
چون جوهر آئينه زحيرت همه خشکيم
هر چند رگ و ريشه ما در دل آبست
جز سوز و گداز از پر پروانه نخوانديم
اين صفحه آتش زده جزو چه کتابست
(بيدل) زسخنهاى تو مستست شنيدن
تحريک زبان قلمت موج شرابست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید