شماره ٢٧٥: داغ اگر حلقه زند ساغر صهباى دل است

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
داغ اگر حلقه زند ساغر صهباى دل است
ناله گربال کشد گردن ميناى دل است
نيست بى شور جنون مشت غبارى زيندشت
شش جهت عرض پريشانى اجزاى دل است
دهر گو تنگتر از قطره خونم گيرد
گره آبله ميدان طپشهاى دل است
مسطر صفحه آئينه همان جوهر اوست
نفس سوخته هم جاده صحراى دل است
عشرت خانه تاريک زر و زن باشد
زخم پيکان توام چشم تماشاى دل است
ريشه تخم است بهر جا زدويدن واماند
نفس از ضبط من و ما گهر آراى دل است
راحت شيشه در آغوش شکست است اينجا
صدف گوهر ما زخم طرب زاى دل است
به که جز بر ورق گل ننشيند شبنم
بيشتر دست نگارين بتان جاى دل است
چون طلب سوخت نفس گريه روان ميگردد
اشک يکسر قدم آبله فرساى دل است
بحر بر موج گهر حکم روانى ميکرد
گفت معذور که در دامن من پاى دل است
درد مشکل که ازين دايره بيرون تازد
آنچه در پاى شکست آمده ميناى دل است
(بيدل) از گرد هوس در قفس ياس مباش
زنگ آئينه ات افسون تمناى دل است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید