شماره ٢٦٥: خنده صبحى است که دربند گريبان گلست

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
خنده صبحى است که دربند گريبان گلست
عيش موجيست که سرگشته طوفان گلست
غنچه را بوى دل افزا سخن زيرلبى است
خلق خوش ابجد طفلان دبستان گلست
محو رنگينى گلزار تماشاى توام
از نگه تا مژه ام عرض خيابان گلست
بسکه صد رنگ جنون زنده شد از بوى بهار
دم عيسى خجل از جنبش دامان گلست
در گلستان فاسعى کسى ضايع نيست
رنگ هم گر رود از خود پى سامان گلست
عالمى چشم بگردرم ما روشن کرد
دم صبح آينه پرداز چراغان گلست
ايخوش آن ديده که در انجمن ناز و نياز
بال بلبل بنظر دارد و حيران گلست
دور بيهوشى ما را قدحى لازم نيست
گردش رنگ همان لغزش مستان گلست
غنچه سان غفلت ما باعث جمعيت ماست
ورنه بيدارى گل خواب پريشان گلست
ماتم و سور جهان آينه يکدگراند
مقطع آه سحر مطلع ديوان گلست
ديده ئى واکن و نيرنگ تحير درياب
اين گلستان همه يک زخم نمايان گلست
(بيدل) از ياد رخش غوطه بگلشن زاده ايم
سر انديشه ما محو گريبان گلست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید