شماره ٢٥٤: حضور کلبه فقر از تکلفات بريست

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
حضور کلبه فقر از تکلفات بريست
چراغ ما زسرشام تا سحر سحريست
سر اميد اقامت دراين بساط کر است
چو شمع مرکز رنگيم و رنگها سفريست
صداى تست کزين کوه باز ميگردد
بناله رنج مکش در مزاج سنگ کريست
زمان فتنه آفاق انتظارى نيست
بهوش باش که هر ماه دورها قمريست
بعجز خلق مشو غافل از شکوه ظهور
شکست شيشه امکان کلاه نازپريست
تبسم که درين باغ بى نقابى کرد
که رنگ صبحى اگر گرد ميکند شکريست
گرفتم آينه ات نيست محرم اشيا
بخويش نيز نکردى نظر چه بى بصريست
بهر نفس دلى ايجاد ميکنى نهگى
که زندگى چه قدر کارگاه شيشه گريست
بلنگى نفست اعتماد جهد خطاست
بجا نشين و قدم زن که مرکبت کمريست
درين بساط که نرد خيال ميبازيم
بمرگ دادن جان هم دليل مفت بريست
زننگ دعوى گردنکشى حذر (بيدل)
که داغ شمع ته پا گل دماغ سريست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید