شماره ٢٥٢: حذر زراه محبت که پرخطرناک است

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
حذر زراه محبت که پرخطرناک است
تو مشت خار ضعيفى و شعله بيباک است
توان به بيکسى ايمن شد از مضرت دهر
سموم حادثه را بخت تيره ترياک است
باختيار نرفتيم هر کجا رفتيم
غبار ما و نفس حکم صيد و فتراک است
زبس زمانه هجوم کساد بازاريست
چو اشک گوهر ما وقف دامن خاک است
چگونه کم شود از ما ملامت زاهد
که صد زبان رازش بچوب مسواک است
ازين محيط که در بى نمى است طوفانش
کسى که آب رخى برد گوهرش پاک است
غبار حادثه حصنيست ناتوانان را
کمند موج خطر ناخداى خاشاک است
زخويش رفتن ما رهبرى نميخواهد
دليل قافله صبح سينه چاک است
نيامده است شرابى بعرض شوخى رنگ
جهان هنوز سيه مست سايه تاک است
چه وانمايمت از چشم بند عالم وهم
که خودنمائى آئينه در دل خاک است
زمانه کج منشانرا ببر کشد (بيدل)
کسى که راست بود خار چشم افلاک است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید