شماره ٢٤٦: جهان قلمرو طوفان اعتبار تو نيست

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
جهان قلمرو طوفان اعتبار تو نيست
زهرچه رنگ توان يافتن بهار تو نيست
کمند همت وحشت سوار عشق رساست
هوس اگر همه عنقا شود شکار تو نيست
زلاف ترک ميفگن خلل بهمت فقر
شکست هر دو جهان يک کلاه وار تو نيست
شرر بچشم تغافل اشارتى دارد
که اين بساط هوس جاى انتظار تو نيست
سحر چه کرد درين باغ تا تو خواهى کرد
بهوش باش که فرصت نفس شمار تو نيست
کجاست آئينه ئى کز نفس نباخت صفا
هواى عالم هستى همين غبار تو نيست
کدام موج درين بحر بى تردد ماند
بخود مناز زجهدى که اختيار تو نيست
حضور ساغر خميازه ميدهد آواز
که هيچ نشه بگل کردن خمار تو نيست
کدام رمز و چه اسرار خويش را درياب
که هر چه هست نهان غير آشکار تو نيست
بخود چه الفت بيگانگيست شوق ترا
که محو غيرى و آئينه در کنار تو نيست
مثال شخص در آئينه گرد وحشت اوست
تو گر زخود نروى هيچکس دوچار تو نيست
دليل خويش پس از مرگ هم توئى (بيدل)
چو شمع کشته کسى جز تو بر مزار تو نيست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید