شماره ٢٣٣: چنين که نيک و بد ما بعجز وابسته است

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
چنين که نيک و بد ما بعجز وابسته است
قضا بدست حنا بسته نقش ما بسته است
بقدر ناله مگر زين قفس برون آئيم
وگرنه بال بخون خفته است و پا بسته است
چو سنگ چاره نداريم از زمينگيرى
زدست عجز که ما را بپاى ما بسته است
بهار بوسه بپاى تو داد و خون گرديد
نگه تصور رنگينى حنا بسته است
کدام نقش که گردون نه بست بى ستمش
دلى شکسته اگر صورت صدا بسته است
درين دو هفته که در قيد جسم مجبورى
کشاده گير در اختيار يا بسته است
بکعبه ميکشم از دير محمل اوهام
نفس بدوش من ناتوان چها بسته است
دلم زکلفت جرم نکرده گشت سياه
غبار آئينه ام زنگهاى نابسته است
بذوق عافيت آن به که هيچ ننمائى
کف غبارى و آئينه بر هوا بسته است
حريف نسخه افتادگى نه ورنه
هزار آبله مضمون نقش پابسته است
چو موج هرزه تلاش کنار عافيتيم
شکست دل کمر ما هزار جا بسته است
چو صبح برد و نفس آنقدر مچين (بيدل)
که تا نگاه کنى محمل دعا بسته است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید