شماره ٢٢٣: جز خموشى هر که دل بر ناله و فرياد داشت

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
جز خموشى هر که دل بر ناله و فرياد داشت
شمع خود را همچونى در رهگذار باد داشت
اى خوش آن عهديکه در محراب چشم انتظار
اشک ما هم گردشى چون سبحه زها داشت
صيد ما را حلقه دام بلا شد عاقبت
گوشه چشمى که با دل الفت صياد داشت
خواب اگر وحشت گرفت از ديده من دور نيست
خانه چشمم چو گوهر آب در بنياد داشت
بيخودى از معنى جمعيتم آگاه کرد
گردش رنگ اعتبار سيلى استاد داشت
کرد تعمير اينقدر گرد خرابى آشگار
ورنه ويران بودن ما عالمى آباد داشت
اين زمان محو فرامش نغمگيهاى دليم
جام ما پيش از شکستنها ترنگى يادداشت
از فناى ما مشو غافل که اين مشت شرار
چشم زخم نيستى در عالم ايجاد داشت
دوش کز ساز عدم هستى ظهور آهنگ بود
ناله ما هم نواى هر چه باداباد داشت
حيف اوقاتيکه صرف کوشش بيجا شود
تيشه عمرى نوحه بر جان کندن فرهاد داشت
بال قمرى اين زمان (بيدل) غبار سرو نيست
گرد وحشت پيش ازين هم هر که بود آزاد داشت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید