شماره ٢٠١: تا عرقناک از چمن آنشوخ بى پروا گذشت

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
تا عرقناک از چمن آنشوخ بى پروا گذشت
موج خجلت سرو را چون قمرى از بالا گذشت
واى بر حال کمند نالهاى نارسا
کان تغافل پيشه از معراج استغنا گذشت
ما بچندين کاروان حسرت کمين رهبريم
شمع در شبگير دود دل عجب تنها گذشت
محو دل شو تا توانى رستن از آفات دهر
موج بيوصل گهر نتواند از دريا گذشت
بسته ئى احرام صد عقبى امل اما چه سود
فرصت نگذشته ات پيش از گذشتها گذشت
بى نشانى در نشان پر ميزند هشيار باش
گر همه عنقا شوى نتوانى از دنيا گذشت
آبله مخمورى واماندگيهايم نخواست
زين بيابان لغزشم آخر قدح پيما گذشت
گر برون آيم زفکر دل اسير ديده ام
عمر من چون مى به بند ساغر و مينا گذشت
بر غنا زد احتياج خست ابناى دهر
تنگدستى در عزيزان ماند ليک از ما گذشت
عافيتها بسکه بود آنسوى پرواز امل
کرد استقبال امروزى که از فردا گذشت
گر زدنيا بگذرى تشويش عقبى حايل است
تا زخود نگذشته ئى ميبايدت صد جا گذشت
(بيدل) از رنگم شکست شيشه ئى خنديده است
کز غبارش ناله نتواند بسعى پا گذشت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید