شماره ٢٠٠: تا زمستى غنچه بر فرق چمن مينا شکست

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
تا زمستى غنچه بر فرق چمن مينا شکست
رنگ ما هم از ترنج جام مى صفرا شکست
تنگناى شهر تاب شهرت سودا نداشت
گرد ما ديوانگان در دامن صحرا شکست
ميرود بر باد عالم گر خموشان دم زنند
رنگ صد گلشن بآه غنچه ئى تنها شکست
پيچ و تاب موج غير از انقلاب بحر نيست
چرخ رنگ خويش با ميناى ما يکجا شکست
صافى وحدت مکدر گشت کثرت جلوه کرد
موج شد تمثال تا آئينه دريا شکست
کيست دريابد عروج دستگاه بيخودى
رنگ ما طرف گلاه ناز پر بالا شکست
موج درياى ندامت امتحان آگهى ست
صد مژه يک چشم ماليدن بچشم ما شکست
از فريب خاکساريهاى خصم ايمن مباش
سنگ تا شد مايل افتادگى مينا شکست
بسکه عالم را بحسن خلق ممنون کرده ايم
رنگ هم نتواند از جرأت بروى ما شکست
باغ امکان يک گل آغوش فضا پيدا نکرد
رنگها بر يکدگر از تنگى اين جا شکست
عمرها شد از دعاهاى سحر شرمنده ام
چين آهى داشتم در دامن شبها شکست
هرزه تا کى پيش پيش بحر بايد تاختن
موج ما از شرم در دامان گوهر پا شکست
پيش ازان (بيدل) که هستى آشيان پيرا شود
نام ما بال هوس در بيضه عنقا شکست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید