شماره ١٨٧: پيش چشميکه نور عرفان نيست

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
پيش چشميکه نور عرفان نيست
گر بود آسمان نمايان نيست
عمرها شد دميده است آفاق
بى لباسى هنوز عريان نيست
شمع را اگر بفکر خويش سريست
تا کف پاش جز گريبان نيست
نقشبند خيال دور مباش
گل چه دارد کزين گلستان نيست
بايد از نقد اعتبار گذشت
جنس بازار عبرت ارزان نيست
برفلک هم خمست دوش هلال
ناتوانى کشيدن آسان نيست
نرگسستان عبرتيم همه
چشم از خود بپوش مژگان نيست
عاجزى خضر وادى ادب است
پاى خوابيده جز بدامان نيست
تا نفس از طپش نياسايد
جمع گرديدن دل امکان نيست
خجلتى چيده ايد برچينيد
خودفروشان زمانه دکان نيست
سجده را مفت عافيت شمريد
جبهه سائى کف پشيمان نيست
کام عيش از صفاى دل طلبيد
خانه آتش زدن چراغان نيست
شرم دار از طلب که بر در خلق
سيلى ئى هست اگر خورى نان نيست
گه بخور اى طمع که نان خسان
هضم ناگشته باب دندان نيست
(بيدل) امروز در مسلمانان
همه چيز است ليک ايمان نيست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید