شماره ١٨١: بيدماغى مژده پيغام محبوبم بس است

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
بيدماغى مژده پيغام محبوبم بس است
قاصد آواز دريدنهاى مکتوبم بس است
ربط اين محفل ندارد آنقدر بر هم زدن
گر قيامت نيست آه عالم آشوبم بس است
تا بکى گيرم عيار صحبت اهل نفاق
اتفاق دوستان چون سبحه دلکوبم بس است
سخت دشوار است منظور خلايق زيستن
با همه زشتى اگر در پيش خود خوبم بس است
عمرها شد پينه دوز خرقه رسوائيم
زحمت چندين هنر يکچشم معيوبم بس است
گاه غفلت ميفروشم گاه دانش ميخرم
گر بدانم اينکه در هر امر مغلوبم بس است
حلقه قد دوتا ننگ اميد زندگيست
گر فزايد بر عدم اين صفر محسوبم بس است
تا کجا زين بام و در خاشاک برچيند کسى
همچو صحرا خانه بى رفع جاروبم بس است
حيف همت کز تلاش بى اثر سوزد دماغ
خجلت نايابى مطلوب مطلوبم بس است
بوى يوسف نيست پنهان از غبار انتظار
پيرهن (بيدل) بياض چشم يعقوبم بس است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید