شماره ١٧٩: بى توام جاى نگه جنبش مژگانى هست

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
بى توام جاى نگه جنبش مژگانى هست
يعنى از ساز طرب دود چراغانى هست
کشته ناز توام بسمل انداز توام
گر همه خاک شوم خاک مرا جانى هست
عجز پرواز ز سعى طلبم مانع نيست
بال اگر سوخت نفس شوق پرافشانى هست
زندگى بى المى نيست بهار طربش
زخم تاخنده فروش است نمکدانى هست
تا بکى زير فلک داغ طفيلى بودن
نبرى رنج در انخانه که مهمانى هست
محو گشتن دو جهان آينه دربردارد
جلوه کم نيست اگر ديده حيرانى هست
غنچه اين چمنى کلفت دلتنگى چند
اى چمن محو گلت سير گريبانى هست
بتظلم نتوان داد فلک داد اما
گر لب از ناله ببندى بخود احسانى هست
نخل پرواز شکوفه است اميد ثمرش
نعمت آماده کن ريزش دندانى هست
عذر بيدردى ما خجلت ما خواهد خواست
اشک اگر نيست عرق هم نم مژگانى هست
جرأتى کو که برويت مژه ئى باز کنم
چشم قربانى و نظاره پنهانى هست
زين چمن خون شهيد که قيامت انگيخت
که بهر گل اثر دستى و دامانى هست
گر تأمل قفس بيضه طاوس شود
در شبستان عدم نيز چراغانى هست
نشوى منکر سامان جنونم (بيدل)
که اگر هيچ ندارم دل ويرانى هست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید