شماره ١٦٧: بعد مرگم شام نوميدى سحر آورده است

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
بعد مرگم شام نوميدى سحر آورده است
خاک گرديدن غبارى در نظر آورده است
در محبت آرزوى بستر و بالين کراست
چشم عاشق جاى مژگان نيشتر آورده است
طاقتى کو تا توان گشتن حريف بار درد
کوه هم تا ناله بردارد کمر آورده است
کشتى چشمم که حيرت بادبان شوق اوست
تا بخود جنبد محيطى از گهر آورده است
زين قلمرو چون سحر پيش از دميدن رفته ايم
اينقدرها هم نفس از ما خبر آورده است
جوش دردى کو که مژگان هم نمى پيدا کند
کوشش ما قطره خونى تا جگر آورده است
صد چمن عشرت بفتراک طپيدن بسته ايم
حلقه دام که ما را در نظر آورده است
ابتدا و انتها در سوختن گم کرده ايم
هرچه دارد شمع از هستى بسر آورده است
شش جهت يکصيد تسليم دل بى آرزوست
ضبط آغوشم جهانى را ببرآورده است
شور اشکم (بيدل) از طرز کلامش آرميد
بهر اين طفلان لبش گوئى شکر آورده است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید