شماره ١٥٦: بسکه برق ياس بنياد من ناکام سوخت

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
بسکه برق ياس بنياد من ناکام سوخت
ميتوان از آتش سنگ نگينم نام سوخت
الفت فقر از هوس هاى غنايم بازداشت
خاک اين ويرانه در مغزم هواى بام سوخت
شعله جواله ننگ آلود خاکستر نشد
گرد خود گرديدنم صد جامه احرام سوخت
داغ سوداى گرفتارى بهشتى ديگر است
عالمى در بال طاوسم بذوق دام سوخت
کاش از اول محرم اسرار مطلب مى شدم
در مزاج ناله ام سعى اثر بدنام سوخت
جشم محروم از نگاهم مجمر ياس است و بس
داغ بيمغزى مرا در پرده بادام سوخت
هرزه تازيهاى جولان هوس از حد گذشت
بعد ازين همچون نفس ميبايدم ناکام سوخت
وحشت عمر از نواهاى ازل يادم نداد
گرمى رفتار قاصد جوهر پيغام سوخت
صد تمنا داغ شد از عجز پرواز نفس
آتش نوميدى اين شعله ما را خام سوخت
اى شرار سنگ جهدى کن ز افسردن برا
بيش ازبن نتوان بداغ منت آرام سوخت
کرد نوميدى علاج چشم زخم هستيم
عطسه صبحم سپندى در دماغ شام سوخت
(بيدل) از مشت شرار ما بعبرت چشم کيست
يعنى آغازى که ما داريم بى انجام سوخت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید