شماره ١٢٩: با کمال بى نقابى پرده دارم شيونست

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
با کمال بى نقابى پرده دارم شيونست
همچو درد از دل برون جوشيدنم پيراهنست
سجده ريزى دانه را آرايش نشو و نماست
در طريق سرکشيها خاک گشتن هم فن است
عافيت گم کرده ئى تا چند خواهى تاختن
هوش اگر دارى دماغ جستجويت رهزنست
ره نورد عجز را سعى قدم در کار نيست
شمع را سير گريبان نيز از خود رفتن است
لاله زار دل سراسر موج عبرت ميزند
هر گل داغى که مى بينى شگاف گلخن است
اختيارى نيست گردش از نظرها نگذرد
در تماشاگاه عبرت چشم ما پرويزن است
وحشتى ميبايد اسباب جنون آماده است
صد گريبان چاکيت موقوف چين دامن است
چشم برهم نه اگر آسوده خواهى زيستن
در هلاکتگاه امکان ربط مژگان جوشن است
خوشه پردازى نمى ارزد بتشويش درو
زندگى نذر عزيزان گر دماغ مردن است
(بيدل) از بس در شکنج لاغرى فرسوده ايم
ناله و داغ دل خون گشته طوق و گردن است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید