شماره ١٢٠: اين زمان يک طالب مستى درين ميخانه نيست

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
اين زمان يک طالب مستى درين ميخانه نيست
آنکه گرد باده گردد جز خط پيمانه نيست
از نشاط دل چه ميپرسى که مانند سپند
غير دود آه حسرت ريشه اين دانه نيست
اضطراب دل چو موج از پيکر ما روشن است
طره آشفتگى را احتياج شانه نيست
هر قدر خواهد دلت اسباب حسرت جمع کن
چون کمان اينجا بجز خميازه رخت خانه نيست
حسنش از جوش نظرها دارد ايجاد نقاب
دامن فانوس شمعش جز پر پروانه نيست
چون گل از دور فريب زندگى غافل مباش
رنگ ميگردد درينجا ساغر و پيمانه نيست
هر چه از چشم بتان افتد غبار عاشق است
اشک گرم شمع جز خاکستر پروانه نيست
بهر نسيان غفلت ذاتى نمى خواهد سبب
از براى خواب مخمل حاجت افسانه نيست
بر اميد الفت از وحشت دلى خوش ميکنيم
آشناى ما کسى جز معنى بيگانه نيست
جان پاک از قيد تن (بيدل) ندامت ميکشد
گنج را جز خاک بر سر کردن از ويرانيست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید