شماره ١٠٥: امروز که اميد بکوى تو مقيم است

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
امروز که اميد بکوى تو مقيم است
گربال کشايم دل پرواز دو نيم است
نتوان زسرم برد هواى دم تيغت
اين غنچه گره بسته اميد نسيم است
شد حاجت ما پرده براند از غنايت
سائل همه جا آئينه راز کريم است
فيض نظر کيست که در گلشن امکان
هر برگ گل امروز کف دست کليم است
جز کاهش جان نيست زهم صحبت سرکش
گريان بود آن موم که با شعله نديم است
بر صاف ضميران بود آشوب حوادث
صد موج کشاکش بسر در يتيم است
پيوسته پر آواز بود کاسه خالى
پرگوئى ابله اثر طبع سقيم است
آسوده دلى الفت ياس است وگرنه
اميد هم اينجا چه کم از زحمت بيم است
حيران طلب مايه تمييز ندارد
در چشم گدا شش جهت آثار کريم است
بيرنگى گلشن نشود همسفر گل
آئينه زخود ميرود و جلوه مقيم است
(بيدل) زجگر سوختگى چاره ندارم
با داغ مرا لاله صفت عهد قديم است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید