شماره ١٠٠: اضطراب نبض دل تمهيد آهنگ فناست

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
اضطراب نبض دل تمهيد آهنگ فناست
شعله در هر پر فشاندن اندکى از خود جداست
شخص پيرى نفى هستى ميکند هشيار باش
صورت قد دو تا آئينه ترکيب لاست
زين چمن بر دستگاه رنگ نتوان دوخت چشم
غنچه تا ناخن بخون دل نشويد بى حناست
هيچکس چون ما اسير بى تميزيها مباد
مشت خاکى در گره داريم کاين آب بقاست
خاک گشيتم و غبار ما هواى در نيافت
آنکه بر خميازه حسرت ميکشد آغوش ماست
حاصل کونين پا مال ندامت کردنى است
دانه کشت امل را سودن دست آسياست
رشحه ابر نيازم غافل از عجزم مباش
سجده من ريشه دارد هر کجا مشت گياست
شوق در کار است وضع اين و آن منظور نيست
با نگه هر برگ اين گلشن برنگى آشناست
بند بندم فکر آن موى ميان در هم شکست
ناتوانى هر کجا زور آورد زور آزماست
داغ ميبالد که دل خلوتگه جمعيت است
ناله مينالد که اينجا جاى آسايش کجاست
رهروان تمهيد پروازى که مى آيد اجل
دودها از خود برون تازى که آتش در قفاست
(بيدل) از نيرنگ اسباب من و ما غافلى
اينکه صبح زندگى فهميده ئى روز جزاست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید