شماره ٩٣: از چمن تا انجمن جوش بهار رحمت است

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
از چمن تا انجمن جوش بهار رحمت است
ديده هر جا بازميگردد دوچار رحمت است
خواه ظلمت کن تصور خواه نور آگاه باش
هر چه انديشى نهان و آشکار رحمت است
ذره ها در آتش وهم عقوبت پر زنند
ياد عفو اينقدر تفسير عار رحمت است
در بساط آفرينش جز هجوم فضل نيست
چشم نابينا سپيد از انظار رحمت است
ننگ خشکى خندد از کشت اميد کس چرا
شرم آن روى عرقناک آبيار رحمت است
قدردان غفلت خود گرنباشى جرم کيست
آنچه عصبان خوانده ئى آئينه دار رحمت است
کو دماغ آنکه ما از ناخدا منت کشيم
کشتى بيدست و پائيها کنار رحمت است
نيست باک از حادثاتم در پنا بيخودى
گردش رنگى که من دارم حصار رحمت است
سبحه ديگر بذکر مغفرت در کار نيست
تا نفس باقيست هستى در شمار رحمت است
وحشى دشت معاصى را دو روزى سر دهيد
تا کجا خواهد رميد آخر شکار رحمت است
نه فلک تا خاک آسوده است در آغوش عرش
صورت رحمن همان بى اختيار رحمت است
شام اگر گل کرد (بيدل) پرده دار عيب ماست
صبح اگر خنديد در تجديد کار رحمت است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید