شماره ٨٨: اجابتى ندميد از دعاى کس بدو دست

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
اجابتى ندميد از دعاى کس بدو دست
مگر سبو شگند گردن عسس بدو دست
زعجز ساخته ام با هواى عالم پوچ
من و دليکه چو دندان گرفته خس بدو دست
ز رمز حيرت آئينه حسن غافل نيست
ستاده ام زدل ساده ملتمس بدو دست
دو برگ گل زسراپاى من جنون دارد
کشيده ام سوى خود دامنت زبس بدو دست
بگوش دل نتوان زد نواى ساز رحيل
چو ناقه گر همه بربنديش جرس بدو دست
هوس نميبرد از خلق ننگ عريانى
تو هم بپوش دمى چند پيش و پس بدو دست
بدستگاه جهان غرور پا زده گير
مچسپ هرزه برين دامن هوس بدو دست
مآل کوشش امکان ندامت است اينجا
نبرد پيش جز افسوس هيچکس بدو دست
مباد جيب قيامت درد تظلم دل
گرفته ايم چو لب دامن نفس بدو دست
اشاره مى کند از ننگ احتياج بگور
بگاه جوع زمين کندن فرس بدو دست
چو صبح ميروم از دامگاه الفت وهم
زکرد بال پريشان همان قفس بدو دست
درين ستمکده بال هوس مزن (بيدل)
نگاهدار سر خويش چون مگس بدو دست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید