شماره ٧٠: هر گرا کردند راحت محرم احسان شب

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
هر گرا کردند راحت محرم احسان شب
چون سحر بر آه محمل بست در هجران شب
تيره بختان را زنادانى بچشم کم مبين
صبح با آن روشنى گرديست از دامان شب
آسمان نشناخت موقع ورنه در تحرير فيض
بر بياض صبح ننوشتى خط ريحان شب
بهر منع شکوه بختم سرمه سائى ميکند
ليک ازين غافل که مى بالد بلند افغان شب
گر حضور صبح اقبالى نباشد گو مباش
از سيه بختى بسامان کرده ام سامان شب
از فلک تازله بردارى شکم بر پشت بند
آفتاب اينجاست داغ آرزوى نان شب
با چنين خوابيکه بختم مايه دار نقد اوست
ميتوان کردن ادا از روز من تاوان شب
سطر آهى نارسا افتاد رنگ صبح ريخت
زان همه مشقى که کردم در دبيرستان شب
الفت بخت سيه چون سايه داغم کرده است
شش جهت روز است و من دارم همان دامان شب
(بيدل) از يادش بترک خواب سودا کرده ايم
ورنه جز مخمل قماشى نيست در دکان شب



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید