شماره ٦٤: ندانم بازم آغوش که خواهد شد دوچار امشب

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
ندانم بازم آغوش که خواهد شد دوچار امشب
کنارم ميرمد چون پرتو شمع از کنار امشب
زجوش ماهتاب اين دشت و در کيفيتى دارد
که گوئى پنبه ميناست در رهن فشار امشب
زاستقبال و حال اين امل کيشان چه ميپرسى
قدح در دست فردا نيست بى رنج خمار امشب
زبزم وصل دور افگند فکر جنت و حورت
کجا خوابيدى اى غافل در آغوش است يار امشب
پر طاوس تا کى بالش راحت بگل گيرد
خيال افسانه خوابت نمى آيد بکار امشب
حساب بيدماغان فرصت فردا نميخواهد
فراغت گل کن خود را برون آراز شمار امشب
مبادا خجلت واماندگى آبت کند فردا
برنگ شمع اگر خارى بپادارى برار امشب
زصد شمع و چراغم غير اين معنى نشد روشن
که ظلمتهاى دوش است آنچه گرديد آشکار امشب
خط پيشانى از صبح قيامت نسخه ها دارد
بخوانيد آنچه نتوان خواند زين لوح مزار امشب
چو شمع از کردن تسليم من بى امتحان مگذر
زهر عضوم سرى بردار و بر دوشم گذار امشب
سحر (بيدل) شکايت نامه ها بايد رقم کردن
بيا تا دوده گيرم از چراغ انتظار امشب



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید