شماره ٥٧: گر باين گرميست آه شعله زاى عندليب

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
گر باين گرميست آه شعله زاى عندليب
شمع روشن ميتوان کرد از صداى عندليب
آفت هوش اسيران برق ديداراست و بس
ميزند رنگ گل آتش در بناى عندليب
پنبه شبنم بگوش غنچه داغ لاله شد
پيش ازين نتوان شنيدن ماجراى عندليب
عشق را بيدستگاه حسن شهرت مشکلست
از زبان برگ گل بشنو نواى عندليب
دلبران را ثنگ دارد فکر صيد عاشقان
غنچه سرتا پا قفس شد از براى عندليب
مطلب عشاق از اظهار هم معلوم نيست
کيست تا فهمد زبان مدعاى عندليب
ساز دلتنگى باين آهنگ هم مى بوده است
گرم کردم از لب خاموش جاى عندليب
ريشه دلبستگى در خاک اين گلشن نبود
رفت گل هم در قفاى نالهاى عندليب
مانع قتل ضعيفان جز مروت هيچ نيست
ورنه از گل کس نخواهد خون بهاى عندليب
در چمن رفتيم ساز ناله سيرآهنگ شد
جلوه گل کرد ما را آشناى عندليب
آه مشتاقان نسيم نو بهار ياد اوست
رنگها خفته است (بيدل) در صداى عندليب



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید