شماره ٢٩: بزم ما را نيست غير از شهرت عنقا شراب

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
بزم ما را نيست غير از شهرت عنقا شراب
کز صد اى جام نتوان فرق کردن تا شراب
ظرف و مظروف تو همگاه هستى حيرت است
کس چه بندد طرف مستى زين پرى مينا شراب
مقصد حيرت خرام اشک بيتابم مپرس
نشه بيرون تازاد راک است و خون پيما شراب
ما باميد گداز دل بخود باليده ايم
يعنى اين انگور هم خواهد شدن فردا شراب
در ره ما از شکست شيشه هاى آبله
ميفروشد همچو جام باده نقش پا شراب
در سيه کارى سواد گريه روشن کرده ايم
صاف مى آيد برون از پرده شبها شراب
پيچ و تاب موج زلف جوهر انشا ميکند
گر نمايد چهره در آئينه مينا شراب
خار و خس را مينشاند شعله در خاک سياه
عاقبت اهل هوس را مى کند رسوا شراب
چون لب ساحل نصيب ما همان خميازه است
گر همه در کام ما ريزند يک دريا شراب
امتيازى در ميان آمد دورنگى نقش بست
کرد (بيدل) ساغر ما را گل رعنا شراب



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید