شماره ٢٢: اى چيده نقش پاى تو دکان آفتاب

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
اى چيده نقش پاى تو دکان آفتاب
در سايه تو ريخته سامان آفتاب
از طلعت نقاب طلسم بهار صبح
در جلوه تو اينها کان آفتاب
سرو قد تو مصرع موزونى چمن
زلف کج تو خط پريشان آفتاب
در مکتبى که دفتر حسنت رقم زند
يک نقطه است مطلع ديوان آفتاب
هر ديده نيست قابل برق تجليت
تيغ آزمانست پيکر عريان آفتاب
خلق کريم آئينه دستگاه اوست
پرتو بس است وسعت دامان آفتاب
شبنم صفت ز خويش برا تا نظر کنى
وضع جهان بديده حيران آفتاب
هر صبح چاک پيرهنى تازه ميکند
يا رب بدست کيست گريبان آفتاب
غفلت بچشم صاف دلان نور آگهى است
نظاره است لمعه مژگان آفتاب
آنجا که اوست نقش نبندد خيال ما
خوانديم خظ سايه ز عنوان آفتاب
هر ذره دارد از کف خاک فسرده ام
مشق تحيرى ز دبستان آفتاب
(بيدل) ز حسن تو خط او داغ حيرتم
کانجاست دست سايه بدامان آفتاب



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید