شماره ١: نيستى پيشه کن از عالم پندار برا

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
نيستى پيشه کن از عالم پندار برا
خويش را کم شمر از زحمت بسيار برا
قلقل ما و منت پر بگلو افتاده است
بشکن اين شيشه و چون باده بيکبار برا
تابکى فرصت ديدار بخوابت گذرد
چون شرر جهد کن و يکمژه بيدار برا
همه کس آينه پردازى عنقا دارد
توهم از خويش نگرديده نمودار برا
خودفروشى همه جا تخته نموده است دکان
خواه در خانه نشين خواه ببازار برا
سرسرى نيست هواى سر بام تحقيق
ترک دعوى کن و لختى بسر دار برا
ناله هم بى مددى نيست بمعراج قبول
بال اگر ماند زپرواز بمنقار برا
تا کند حسن ادا طوطى اين انجمنت
با حديث لبش از پرده شکربار برا
ماه نو منفعل وضع غرور است اينجا
گر بر افلاک برائى که نگونسار برا
دادرس آينه بر طاق تغافل دارد
همچو آه از دل مايوس بزنهار برا
شمع را تا نفسى هست بجا بايد سوخت
سخت وامانده از پاى خود اى خار برا
تکيه بر عافيت از قامت پيرى ستم است
(بيدل) از سايه اين خم شده ديوار برا



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید