شماره ٧٨٣: قضا روزى که کرد از چار عنصر خشت بالينم

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
قضا روزى که کرد از چار عنصر خشت بالينم
غبارآلود شد آيينه چشم جهانبينم
ز غفلت در بهشت بيخودى بودم، ندانستم
که دارد تلخى تعبير در پى خواب شيرينم
زمين پست فطرت کيست تا نخجير من گردد
که گردون سينه کبک است پيش چنگ شاهينم
ز سوز عشق هر مو برتنم شمع مى سوزد
نه مجنونم که چشم شير باشد شمع بالينم
مرا تهديد فردا مى دهد واعظ، نمى داند
که من امروز در دوزخ ز چشم عاقبت بينم
نظر واکرده ام در وحشت آباد پريشانى
بنات النعش آيد در نظر چون عقد پروينم
به کردار بد و افعال زشت من مبين صائب
همينم بس که از مدحتگران آل ياسينم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید