شماره ٧٧٧: خط شبرنگ را خوشتر ز زلف و خال مى دانم

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
خط شبرنگ را خوشتر ز زلف و خال مى دانم
من اين تقويم پارين را به از امسال مى دانم
تو کز کيفيت حسن چمن بى بهره اي، مى خور
که من هر شبنمى را رطل مالامال مى دانم
مرنج از من اگر جان را به استقبال نفرستم
که از جا رفتن دل را من استقبال مى دانم
بغير از زير بار عشق در زير فلک هر کس
که زير بار ديگر مى رود، حمال مى دانم
جنونى کز حصار شهر نتواند برون آمد
من صحرانشين بازيچه اطفال مى دانم
غبار کلفت از معموره جسم آنقدر دارم
که جغد مرگ را مرغ همايون فال مى دانم
ز دست انداز دوران گر چه يک مشت استخوان گشتم
ضمير خلق را چون قرعه رمال مى دانم
تو کز خط بى نصيبى عيش کن بانقطه خالش
که بى خط، خال را من چشم بى دنبال مى دانم
ندارد فال بد راه سخن در بزم خرسندى
اگر ادبار رود آرد به من، اقبال مى دانم
سرى از پيچ و تاب زلف او بيرون نمى آرم
وگرنه موبموى رشته آمال مى دانم
نمى دانم چه حال است اين که پيچيده است درجانم
که اهل قال را صائب ز اهل حال مى دانم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید