شماره ٧٧٢: اگر آرد برون آن دلستان سراز گريبانم

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
اگر آرد برون آن دلستان سراز گريبانم
برآرد صد بهشت جاويدان سر از گريبانم
همان چون طوق قمرى حلقه بيرون درباشم
برون آرد گر آن سرو روان سر از گريبانم
اگر با نو بهاران در ته يک پيرهن باشم
برآرد چون گل رعنا خزان سر از گريبانم
اگر در پرده سازى بگذرد چون غنچه عمر من
برآرد خرده راز نهان سر از گريبانم
زبيتابى همان صد چاک مى سازم گريبان را
مه من گر برآرد چون کتان سر از گريبانم
نيم چون شمع ايمن هرگز از تيغ زبان خود
برآرد دشمن من چون زبان سر از گريبانم
اگر در خلوت عنقا روم، چون کوه قاف آنجا
گرانجانى برآرد در زمان سر از گريبانم
ز دلتنگى اگر چون غنچه خواهم گرد دل گردم
برآرد دور باش باغبان سر از گريبانم
ز زخم خار اگر سازم پناهى از قفس خود را
برآرد خار خار آشتيان سر از گريبانم
چو عيسى گر بدوزم بر فلک خود را، برون آرد
چو سوزن تنگ چشمى ناگهان سر از گريبانم
ز دلگيرى همن چون غنچه مى پيچم به خود صائب
برون آرد اگر صد گلستان سر از گريبانم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید