شماره ٧٤٧: نگاه گرم را سرده به جانم تا دلى دارم

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
نگاه گرم را سرده به جانم تا دلى دارم
مرا درياب اى برق بلا تا حاصلى دارم
تمناى رهايى چون به گرد خاطرم گردد
تو غافل گير و من مرغ نگاه غافلى دارم
به ناخن جوى شير از سنگ مى بايد برآوردن
به اين بى دست و پايى طرفه کار مشکلى دارم
نپيچم گردن تسليم اگر دشمن سرم خواهد
اگر چه تنگدست افتاده ام دست و دلى دارم
تو اى زاهد برو در گوشه محراب ساکن شو
که من چون درد و داغ عشق جا در هر دلى دارم
عجب دارم به ديوان قيامت در حساب آيم
که من از دفتر ايجاد، فرد باطلى دارم
به من باد مخالف حمله مى آرد، نمى داند
که من چون دامن تسليم در کف ساحلى دارم
زبيقدرى چنين بى دست و پا گرديده ام صائب
اگر دست مرا گيرند دست قابلى دارم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید