شماره ٧٢٥: دل پر رخنه اى چون سبحه از صدر رهگذر دارم

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
دل پر رخنه اى چون سبحه از صدر رهگذر دارم
درين يک مشت گل پوشيده چندين نيشتر دارم
زپاى هر که خار آرم برون، ريزد به چشم من
زند بر شيشه ام، سنگى زراه هر که بردارم
نگردد چون دم تيغ زبانها از مصاف من
که از گردآورى من پيش روى خود سپردارم
ز دامان وسايل، گرد کلفت پيش مى گردد
زغفلت نيست از دامان شب گر دست بردارم
زجنت مى کند دلسرد مرغان بهشتى را
گلستانى که من از فکر او در زير پر دارم
اگر چه مى زند ناخن به دلها ناله بلبل
چو نى من در خراش سينه ها دست دگر دارم
درين وحشت سرا کز ابر تيغ برق مى بارد
دلى از ديده قربانيان آسوده تر دارم
چه افتاده است چندين حلقه کردن زلف مشکين را
که من صد حلقه پيچ و تاب از آن موى کمر دارم
ز وحشت، خانه صياد داند سايه خود را
غزالى را که من چون دام در مد نظر دارم
به خاک و خون چو مرغ نيم بسمل مى تپم صائب
اگر يک دم از آن مژگان گيرا چشم بردارم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید